رفتی تو و رفتی تو و...جای تو را از یاد تو آکنده اند...
تصویر زیبای تو را....تصویر زیبای تو را برسنگ وصخره کنده اند...
انگار که روح فرهاد...ز بیداد...ز بیداد...سر داده ناله برباد...
شیرین من کجایی؟...شیرین من کجایی؟...
از بیستون می آید صدایی...امان از این جدایی...شیرین من کجایی؟...
فرهادم وفریاد من تا آسمان ها میرود...همراه یادت یاد من تا بی زمان ها میرود...
امان از این جدایی...شیرین من کجایی؟...
ای هرستون از بیستون با نقش تو آذین شده...ای کام بخت پیر گل با نام تو شیرین شده...
با شوق دیدن تو سرتا به پا نگاهم...تا نقش خود ببینی در چشم بی گناهم...
می گیرمت از شب خبر...شیرین من کجایی؟...
میپرسمت از هر سحر...شیرین من کجایی؟...
گویی هنوزهم تیشه ام باصخره دارد گفت وگو...تا که بگیرد بیستون از خون سرخم آبرو...
از بیستون می آید...شبانه...شبانه...عشقی که می سراید باگریه این ترانه...
"هرسونسیمی می وزد...ویران تر از ویران منم...هرسایه اینجا میخزد...چون روح سرگردان منم..."
+من خرابه این شعرم...آه...امان از این شعر...
نظرات شما عزیزان:
پاسخ: D: قضیه چیه؟؟؟ :)
پاسخ: منم...
موضوعات مرتبط: شعر ، ،